با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+كوله بارت را بربند! شايد اين فرصت آخر باشد! كه به مقصد برسيم بشناسيم خدا و بفهميم كه يك عمر چه غافل بوديم مي شود آسان رفت مي شود كاري كرد كه رضا باشد او. اي سبكبال! در اين راه شگرف در مناجات خدائي شدنت هرگز از ياد مبر منِ جامانده ي پشت در را...
چقدر قشنگه ...يک حس قشنگي به ادم دست ميده ممنون از حسن انتخابتون - *::.دکترسارا.::*
+خدايا چه آسان مي توان تو را دوست داشت ، بي هيچ تکلف و بهانه اي . بهشت همين حياط کوچک خانه ماست ، وقتي فرشته ها براي شنيدن نام تو از دهان من ، از پله هاي عرش پايين مي آيند !
+معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاءاش را درباره علم بهتر است يا ثروت بخواند. پسر با صدايي لرزان گفت: ننوشتيم آقا..! پس از تنبيه شدن با خط کش چوبي، او در گوشه کلاس ايستاده بود و در حالي که دستهاي قرمز و باد کردهاش را به هم ميماليد، زير لب ميگفت: آري! ثروت بهتر است چون ميتوانستم دفتري بخرم و بنويسم « علم بهتر است..! »
+نه امپراتورم و نه ستاره اي در مشت دارم، اما خودم را با کسي که خيلي خوشبخت است اشتباه گرفته ام و به جاي او راه مي روم غذا مي خورم مي خوابم و ... چه اشتباه قشنگ و دل انگيزي!
+نگاه مرد مسافر به روي ميز افتاد
«چه سيب قشنگي!
حيات نشئه تنهايي است.»
و ميزبان پرسيد:
قشنگ يعني چه؟
-قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق
ترا به گرمي يک سيب مي کند مأنوس.
+سايباني از جنس اشک و نياز مي خواهم
تا سجاده دلم را در آن بگسترانم
و با دستان خسته قنوتم
از تو بخواهم
که بر وجود سردم
نور نگاهت را بتاباني
و گل هاي زيباي عشق و ايمان را
بار دگر در من تازه گرداني ...
+وکسي مي گويد سر خود بالا کن ، به بلندا بنگر.
به بلنداي عظيم به افق هاي پر از نور اميد
و خودت خواهي ديد و خودت خواهي يافت
خانه ي دوست
کجاست… خانه دوست در آن عرش خداست ،
خانه ي دوست در آن قلب پر
از نور خداست و فقط دوست ، خداست…
+بام را برافكن، و بتاب، كه خرمن تيرگي اينجاست
بشتاب، درها را بشكن، وهم را دو نيمه كن، كه منم
هسته اين بار سياه .
اندوه مرا بچين، كه رسيده است .
ديري است، كه خويش را رنجانده ايم، و روزن آشتي
بسته است .
مرا بدان سو بر، به صخره برترمن رسان، كه جدا
مانده ام
+اي زيبايي ، مرا ببخش!غروب آفتاب ، افق بي نهايت را گلگون کرده بود،ولي زيبايي اش به دلم ننشست،ستارگان زيبايت به من چشمک زدند ولي من روي برگرداندم،آسمان بلندت مرا به سوي خود خواند ولي به ندايش پاسخ نگفتم،گل هاي سرخ ، قلب خونين خود را به من گشودند ولي من توجهي ننمودم،،برگهاي درختان به خاطرم رقصيدند ولي نگاهشان نکردم،ماه تابان خواست به رخسارم نور تاباند ولي من روي برگرداندم،
نسيم سحري در گوشم زمزمه ي عشق نجوا مي کرد ولي من گوش ندادم،از ميان سکوت عميق کهکشانها اسرار وجود شنيده مي شد ولي من گوش دل را بستم،امواج دريا جوشان و کف آلود به سوي من آمدند تا مرا به بي نهايت ببرند ولي من روي برگرداندم،شمع به من لبخند زد جوابش نگفتم ؛ آنگاه در پايم قطره اشکي ريخت به او محبتي نکردم،زيبارويي از کنارم گذشت و از سر لطف به من نظر انداخت ، از او روي برگرداندم ...آري ، - حسين!
دلم گرفته و روحم مُرده بود ، نه چشم داشتم که زيبايي را ببينم و نه دل تا آن را حس کنم........اي زيبايي ، اي آسمان ، اي ستارگان، اي امواج ، اي عشق ، اي اشک ، مرا ببخشيد
بي اعتنايي مرا حمل بر سنگدلي نکنيد .... محبوبم در کنارم نيست و قلبم گرفته و روحم مُرده است.. - حسين!
+دستسپيد و پاک و نجيب تو/ دنبال يک شکوفه آبي رفت،
همشانه با نسيم سحرگاهي/ از روي نعش سرد سرابي رفت،تو مثل قلب مردم دشتستان/ از ازدحام حوصله سرشاري،وقت هجوم دغدغه پنهان/ دستي به سمت لطف خدا داري...
+من و تو قطره ي باران بوديم،روي يک سرو بلند،بين يک دشت بزرگ،همنشيني با سرو،سبزي دشت بزرگ،سبز شد باورمان، ناگهان ابر سياهي آمد همه جا تيره بشد
دشت را ترس و سکوتي بگرفت،
من ولي مي دانم،ابر بايد برود،ابرها رفتني اند،تا طلوع خورشيد،اندکي فاصله است،صبر مي بايد ، صبر ...