با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+هر دم به گوشم مي رسدآواي زنگ قافله،ايــن قافله تاکربلا ديگر نداردفاصله،ازکعبه گِل آمده، تا کعبه دل مي رود،اين کاروان غم فزا، منزل به منزل مي رود،يک زن ميان محملي، بر ناقه در تاب و تب است،عبـاس و اکبر دوراو،ايـن زن خدا يا زينب است،لحظه به لحظه مي شود درد و غمش در دل فزون،
گويد حسينش زير لب انّا اليه راجعون، نجمه نمي گيرد نگاه از روي ماه قاسمش،با اشک حسرت ميزند شانه به موي قاسمش،در مهدآغوش رباب،
+مثل سيب سرخ قصه ها
عشق را
از ميان
دو نيمه
مي کنيم
نيمهاي از آن براي تو
نيمهي دگر براي من
بعد...
نيمه ها هم از ميان، دو پاره مي شوند
پاره اي از آن براي روح
پارهي دگر
براي تن.
+شتاب مكن كه ابر بر خانه ات ببارد
و عشق در تكه اي نان گم شود،هرگــز نتــوان آدمـي را به خانه آورد،آدمي در سقـوط كلمات سقــوط مي كند و هنگام كه از زمين برخيزد كلمات نـارس را به عابران تعـارف مي كند، آدمي را توانايـي عشق نيـست در عشق مي شكنــد و مي ميــرد...
+چو سنگ را شناختيم
چه فتنه ها به پاي شد چه سينه ها شکافتيم
پرنده ها به کشت زارهاي دور ديد ، پر زدند،
آهوان به دشت هاي دور دست
و سنگ سرخ رنگ ، جنگ شد
و يکه تاز بي رقيب دشت شد
به روي صخره ها چه اصل ها نوشته شد ؟
چه ديرسنگ را شناختيم
که زندگي و عشق را
به قله سنگ باختيم،
به روي تخته سنگ گور ما چه مي توان نوشت!!
+باور کن ! از اينجا تا کهکشان راهي نيست
فقط کافيست تا گامي به طرف مهرباني بر داري .
نگاه کن ! !! از کهکشان تا ستاره چيزي نمانده !
فقط کافيست شقايق تنهايي را به رازقي اميد پيوند بزني ،آن وقت قاصدک هاي آبي تو را با خود به عرش مي برند و آنجا که شهر خداست !
کافيست مهربان باشي ...
+باز اي باران ببار
بر تمام لحظه هاي بي بهار،
بر تمام لحظه هاي خشک خشک،
بر تمام لحظه هاي بي قرار،
...
باز اي باران ببار
بر تمام صفحه هاي زندگيم،
بر طلوع اولين دلدادگيم،
بر تمام خاطرات تلخ و تار،
باز اي باران ببار
غصه هاي صبح فردا را بشوي،
تشنگي ها خستگي ها را بشوي،
باز اي باران ببار...
+و تو مي دانستي که در اين باديه
هيچ لبي از راز تشنگي .... تر نخواهد شد
راستي مگر پل زدن از هميشه رفتن ها
تا نفسهاي مضطرب من راهي بود
که اين همه خورشيد از انتظار کسوف
کباده مي کشيد !؟
دريغا هم به تماشا مردن من رازي ست
که بي ديده ، هيچ توفانيش نخواهد گريست .