کمی دیر شده...
اما آمده ام.آن قدر دویده ام تا به گرد راهت رسیده ام
چهره ات خاموش است اما زبانه های آتش را روی سینه ات می بینم
زبانه هایی که هست ونیست را می سوزاند
آمده ام تا به صحرای چشمانت شکوفه بدهم
آمده ام تا دل خسته ات را در کنار اقاقیها بگذارم
می دانم دیر شده اما آمده ام
نا امیدم مکن!!