سعی کـــــردم که شود یــار ز اغیــار جدا
آن نشد عــاقبت و من شدم از یـــار جدا
از من امـروز جـدا می شود آن یـار عـزیز
همچو جــانی که شود از تن بیمــار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خـون گشتــه جـدا دیده ی بیــدار جدا
زیــــر دیــوار ســـرایش تن کــاهیده ی من
همچو کاهـی است که افتاده زدیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کـی توانم که شوم از تو به یک بـار جدا
دوستــان قیمت صحبت بشنــاسید که چـرخ
دوستــان را ز هم انداختــه بسیــار جدا
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان