هر وقت از عمق وجودم فریاد یا مهدى(عج) بلند مى شود، دلم هواى تو را مى کند
و دریاى چشمانم به یاد سیمایت طوفانى مى شود و وجودم مالامال از محبت تو . . . .
و چون باران نگاهت بر وجود خشکیده ام باریدن مى گیرد، در آیینه دلم مى توان عشق را به نظاره نشست.
و من هم چنان چشم به راهم، در حالى که در باغ ها سرگردانم،
به امید این که نشانه اى ببینم که آمدن بهار را مژده دهد، پس از زمستان سخت جهان.
و تو اى خورشید عالم تاب و اى عصاره عصرها!
بتاب که گل ها دیگر تاب ماندن ندارند.
مهدى جان!
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان