به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا در جاودان مانم
بر آشیانه طوبی نماندم از سر ناز
نه خاکیم که به زندان خاکدان مانم
به خشت و گل نه فرود آمدم سری،گفتی
که در سراچه امکان لا مکان مانم
به اشک صبح دم شهریار و قرآنش
کز این ترانه به مرغان صبح خوان مانم
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان