اینها ناگفته های من است که
روزهاست راه گلویم را گرفته است!
اگر ثانیه ها بگذارند! یک ساعت تمام زل می زنم به این صفحه! نمی دانم چگونه گلایه کنم که دل آزرده نشوی ... دل تنگ است و اندکی گرفته ... همیشه دلتنگی که نیست دل گرفتگی ها به چشم وجودم نمی آید!
امروز رهاشان کردم میان این سپیدی ها تا نفسی تازه کنم ...
تو می دانی چر این روزها مهربانی هم کم شده اند؟
تو می دانی چرا این روزها دوستی ها بی دوامند؟
تو می دانی چرا این روزها کسی نمی گوید " دوستت دارد!"؟
تو می دانی چرا این روزها شبند؟!
نمی دانم که می دانی یا نمی دانی ... اما کاش ندانی! آن وقت به ندانستنت دلخوشم نه به دانستن و ....! کاش ندانی تا به خیال خوشحال باشم .... تا توجیه دیگری برای تو داشته باشم!
راستی تو نمی دانی چرا این روزها دلم عجیب گرفته است؟
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان