نپرسیم کجاییم
و نخواهیم که مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
یا پلنگ از در خلقت بیرون رود
صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد بشویم
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
و بگذاریم غریزه پی بازی برود
هیجان را پرواز دهیم
فکر را بازی دهیم
زیر باران برویم
فکر را، خاطره را، زیر باران ببریم
دوست را زیر باران بجوییم
چیز بنویسیم زیر باران و بکاریم نهالی از جنس کلام
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
وزن بودن را احساس کنیم
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست
زندگی تر شدن پی درپی
زندگی حوض موسیقی ست
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان