قاصدکی در تقلای رفتن است.
چه زیباست! وچه زیبا تن به بند نمی دهد.
آرام در گوشش زمزمه می کنم:
قاصدکم
برو همراه صبا آزاد و رها برو
تو را شاهد دلی تو را قاصد پیامی می فرستم.
پیامی برای او او که می پرستم.
برای آن مقصود دلها برای بزرگ پروردگارم.
بگو قصد سفر دارم بخواه درمقصدم بپذیرد
بگو برای آنچه دارم دوستش دارم بخواه تقصیرم در شکر را ببخشاید
قاصدکم
همراه پیام من برو تا نهایت آسمانها برو
پیامم را باد، پیامم را باران از تو نگیرد
قاصدکم
پیامم را در پوشش سربسته گلی، پیامم را در ریزش دلشکسته اشکی
پیامم را در آسمان قلبم نوشتم
قاصدکم، همراه پیام من آزاد و رها تا پیش خدا برو
بگو، من از جانب کسی آمده ام
بگو، پیام شکر دارم...........
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان