وقتی تو میخندی آسمان روی آینه آویزان میشود
تا تصویر من به اندازه تمام ستارهها غرق در تمنای تو شود.
انگار قاصدکها روی گونههای تو جا خوش میکنند
و پاییز برای آمدن مکث میکند.
شب گوشهای از تنهایی ماه میخزد
تا جذر و مد غزلهای صبح چشمک خورشید را جشن بگیرند.
انگار لبخند تو یک روز کامل را خاطره میشود.
انگار زمان روی عقربهها رام میشود و صدای پای یک شمعدانی پنجره را قلقلک میدهد.
وقتی میخندی دنیا میخندد.
وقتی نیستی خورشید، غروب را گریه میکند
و سنجاقکها روی پلک خسته جاده میمیرند.
انگار خاک، اسکله شبنمها میشود و خاطرههایم را میبلعد.
باد سقف آرزوهایم را با خود میبرد و رؤیاهایم میان پیچ و خم فاصلهها گم میشوند.
وقتی نیستی، دنیا نیست.
پس به اندازه تمنّای چشمانم، به وسعت دنیا دنیا ستاره بخند.