اوج می گیرم در نگاهت، بالاتر و بالا، و باز می بینم کوچکی ام را در آفتابی ترین شعر حضورت
کاش می توانستم بنویسم وقتی بوی یاس می آید و عطر نارس سیب های وحشی
کاش می توانستم بنویسم وقتی امشب در آبی پراهنت چشمانم را بسته ام
کاش می توانستم بوی تنت را شبانه از خدا برای خدا تا ابد بدزدم
کاش...
امشب پرم از بهانه، نباید می گفتم و گفتم! بگذار دل به بهانه تو بمانم بی بهانه
سر بر سینه تو بگذارم و آرام، آرام، آرام...
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان