بیست و سه پرنده بودیم
نشسته بر سیم تلگراف
تیری انداخت سوی ما
یکی افتاد به خاک
پرنده ای اما روی سیم نماند
هزاران هزار درخت بودیم
سبز و جوانه دار
ده تناور درخت را از بن برید
پس آنگاه هزاران مان را
پژمردیم و پس جنگلی نماند
سه دوست بودیم
یکدل و هم زبان
عاشقمان کرد بر خود
آواره گشتیم و سخنی با هم نماند
دوباره اما میآیند ببین .....
پرندههای سبکبال
درختان سر سبز
عاشقان پاکباز
نه از تیر
نه تبر
نه آن عشق نافرجام
از هیچ حذر نمی کنند
و این است .....
مفهوم زندگی
تداوم زیستن !
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان