پيام
+
شعري از تنهايي خود را نوشت!باد آمد شعراورا خواندو رفت،زير پاي شعر اوزيبا نوشت،شعر باران ريخت کم کم روي کوه،سبزه هابرگ ها زيبا شدند، آفتاب آمد دوباره بي صدا،شاپرک ها ناگهان پيدا شدند،لحظه هاي بعد باد آمدونوشت،شعرزيبايي به روي آسمان، شعر رنگارنگ اوراکوه خواند،بود شعر تازه اش رنگين کمان،روي گلبرگ گلي بر سبزه ها،قطره اي از شعر باران مانده بود،مثل شبنم بود بر گلبرگ گل،آفتاب از دور آن را خوانده بود

ناموس خدا..
89/12/15
سرباز هيچم ولايت
بسيار زيبا بود ممنون.
آقاشير
به به به ميبينم اينجا هستين و هنوز نيومديد تو اتاق منتظران مهدي ( عج ) منتظرتونيم زودتر بياييد لطفا - مسابقه داريم - اين ادرس = http://abraar.parsiblog.com/Rooms/7/%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%D8%A7%D9%86+%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%8A+(%D8%B9%D8%AC)/