پيام
+
هر دم به گوشم مي رسدآواي زنگ قافله،ايــن قافله تاکربلا ديگر نداردفاصله،ازکعبه گِل آمده، تا کعبه دل مي رود،اين کاروان غم فزا، منزل به منزل مي رود،يک زن ميان محملي، بر ناقه در تاب و تب است،عبـاس و اکبر دوراو،ايـن زن خدا يا زينب است،لحظه به لحظه مي شود درد و غمش در دل فزون،
گويد حسينش زير لب انّا اليه راجعون، نجمه نمي گيرد نگاه از روي ماه قاسمش،با اشک حسرت ميزند شانه به موي قاسمش،در مهدآغوش رباب،

دكتررحمت سخني Dr.Rah
89/9/19
حسين!
رفته علي اصغر به خواب،بوسد گلوي نازاو، امّا دلش در اضطراب،وقتي رقيه پرده محمل به بالا مي برد،دل مي برد از قافله چون نام بابا مي برد...
مهرنوش-16
يا حسين