پيام
+
اي زيبايي ، مرا ببخش!غروب آفتاب ، افق بي نهايت را گلگون کرده بود،ولي زيبايي اش به دلم ننشست،ستارگان زيبايت به من چشمک زدند ولي من روي برگرداندم،آسمان بلندت مرا به سوي خود خواند ولي به ندايش پاسخ نگفتم،گل هاي سرخ ، قلب خونين خود را به من گشودند ولي من توجهي ننمودم،،برگهاي درختان به خاطرم رقصيدند ولي نگاهشان نکردم،ماه تابان خواست به رخسارم نور تاباند ولي من روي برگرداندم،

نشاني
89/9/9
حسين!
نسيم سحري در گوشم زمزمه ي عشق نجوا مي کرد ولي من گوش ندادم،از ميان سکوت عميق کهکشانها اسرار وجود شنيده مي شد ولي من گوش دل را بستم،امواج دريا جوشان و کف آلود به سوي من آمدند تا مرا به بي نهايت ببرند ولي من روي برگرداندم،شمع به من لبخند زد جوابش نگفتم ؛ آنگاه در پايم قطره اشکي ريخت به او محبتي نکردم،زيبارويي از کنارم گذشت و از سر لطف به من نظر انداخت ، از او روي برگرداندم ...آري ،
حسين!
دلم گرفته و روحم مُرده بود ، نه چشم داشتم که زيبايي را ببينم و نه دل تا آن را حس کنم........اي زيبايي ، اي آسمان ، اي ستارگان، اي امواج ، اي عشق ، اي اشک ، مرا ببخشيد
بي اعتنايي مرا حمل بر سنگدلي نکنيد .... محبوبم در کنارم نيست و قلبم گرفته و روحم مُرده است..
*ابرار*
چرا اينقدر نا اميدي و غم ؟؟؟؟؟